(وَ)۱- (اِ.)جنگ، نبرد.۲- پسوندی که معنای آورده شده میدهد. آب آورد، بادآورد.
فرهنگ فارسی معین
۱. = آوردن ۲. آورده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آبآورد، بادآورد، راهآورد. ۳. (اسم) ‹ناورد› [قدیمی] جنگ؛ پیکار؛ نبرد؛ کارزار؛ حمله. ۴. (اسم) [قدیمی] میدان جنگ: که ما در صف کار ...
فرهنگ فارسی عمید
[ وَ ] (اِ) کوشیدن بجنگ. (فرهنگ اسدی، خطی). جنگ کردن بمبارزت. حمله در جنگ. (تحفةالاحباب اوبهی). نبرد. ناورد. کارزار. جنگ. مبارزت. پیکار. رزم. پرخاش. فرخاش. جدال. رغا. هیجا: به آورد هر دو ...
لغتنامه دهخدا
[ وِ ] (اِ) برادر پدر. عم. عمو. پِربرار.
[ وَ خوا / خا ] (نف مرکب) جنگجوی : که از ما یکی را به آوردگاه فرستی برِ ترک آوردخواه.فردوسی. نگه کن که با او به آوردگاه توانی شدن زآن پس آوردخواه.فردوسی.
[ وَ دَ ] (مص) (از: آ، به معنی سوی یا به معنی سلب +بردن) بردن بسوی کسی. ایتاء. اجاءه. اِتیان. مقابل بردن : ز چیزی که از بلخ بامی ببرد بیاورد و یکسر به گهرم سپرد.فردوسی. بگیریدش از پشت آن ...
۱. ابداعشده؛ پدیدکردهشده. ۲. حاصلکرده.
[ وَ دَ / دِ ] (ن مف) بحاصل کرده. ابداع کرده : وی باد صبا اینهمه آوردهٔ تست. سراج قمری.
رزمگاه؛ میدان جنگ؛ جای نبرد.
آورد کردن؛ جنگ کردن؛ نبرد کردن؛ پیکار کردن؛ حمله کردن.
[ بِ لَ / لِ بَ وَ دَ ] (مص مرکب) انتبار. تنفط.
[ اِ وَ دَ ] (مص مرکب) مسلمان شدن. تسلم: اسلم اسلاماً؛ اسلام آورد. (منتهی الارب).