فرماینده، فرماندهنده، فرمان
فرهنگ واژههای سره
فرمایندگان
[ مُ ] (ص مرکب) بی قدر. بی ارزش. بی ارج. بی بها. بی فائده : جوان تاش پیری نیامد بروی جوانی بی آمرغ نزدیک اوی.ابوشکور. رجوع به آمرغ شود.
لغتنامه دهخدا
[ مِ ] (فرانسوی، اِ) (اصطلاح گیاه شناسی) تاجریزی. از تیرهٔ سولاناسه، قسمت قابل مصرف آن ساق و مادهٔ مؤثر آن سولانین است. (از کارآموزی داروسازی ص ۱۸۶).