تیرهای از پستانداران دریایی، مانند بالِن، دلفین، و کاشالوت.
فرهنگ فارسی عمید
۱. شناگری. ۲. پاشیدن آب به یکدیگر برای تفریح.
(بِ بَ) [ فا - ع. ] (اِمر.) آب حیات.
فرهنگ فارسی معین
[ بِ بَ ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) آب زندگانی.
لغتنامه دهخدا
[ بِ بُ ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) سادآوران. و آن چیزی است چون صمغ که در بیخ درخت گردکان کهنه و مجوف یابند.
(بَ)(حامص. اِ.)۱ - بستن مسیر آب.۲- عایق کردن جایی یا چیزی در برابر نم و رطوبت.۳- تنظیم شدن موتور ماشین یا هر دستگاه دیگری.۴- ریختن آب در سماور، آب پاش و غیره.
(بَ) (اِمر.) پولی که در ازای آب دهند، حق الشرب.
۱. شستوشوی بدن در آب سرد. ۲. غوطه خوردن در آب.
(بِ جِ) (اِمر.) کنایه از: خون، خونابه (طبق طب قدیم، جگر مرکز خون است).
آب ِ رَسانه
فرهنگ واژههای سره
آب زندگی
زیستآب، زیست آب، جانفزا، جان فَزا، آب زندگی