جوّشناسی [علوم جَوّ] مطالعۀ جوّ آزاد در گسترۀ قائم آن
واژههای مصوب فرهنگستان
هواشناسی، جوشناسی سایر معانی: بخشی از علم هواشناسی که با شناخت هوا (به ویژه در ارتفاعات بالا) سر و کار دارد [عمران و معماری] هواشناسی - جوشناسی [زمین شناسی] هواشناسی، جوشناسی [آب و خاک] جوشن ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نقشهبرداری هوامغناطیسی [ژئوفیزیک] اندازهگیریهای مغناطیسی با هوابُرد
[آب و خاک] نقشه برداری هوامغناطیسی
زبرجوّشناسی [علوم جَوّ] علم مطالعۀ فیزیک و شیمی جوِّ بالا
(علمی که با فیزیک و شیمی بخش فوقانی جو سر و کار دارد) ارونومی [برق و الکترونیک] جو شناسی مطالعه لایه ی بالایی جو، که در آن واکنشهای فیزیکی و شیمیایی ناشی از تابش خورشیدی روی می دهد. [آب و خا ...
هوابینى
[شیمی] افشانه تفنگی گردپاش
هوایی سایر معانی: (شعر قدیم) هوا مانند، غیر جامد، تخیلی، رجوع شود به: aerie
اسکیلس (نمایشنامه نویس یونانی)
پسندایی آب [مهندسی محیط زیست و انرژی] کیفیت آب از نظر ویژگیهایی مانند بو و مزه و رنگ و توریدگی که با حواس انسان قابل درک است
رجوع شود به: etiology، علم تشخیصعلل امرا، علت شناسی، انگیزه شناسی، تعلیل