[ریاضیات] چگالی متوسط [آمار] چگالی متوسط
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[کامپیوتر] تاخیر متوسط، رکود متوسط ،
[عمران و معماری] میانگین فاصله زمانی
بطور متوسط
[ریاضیات] تأخیر قابل اجتناب
[حقوق] حکم غیابی
کنار، رفته، دور افتاده، یکسو، فاصلهدار، دور از، بیرون، پس از ان، دور، بی درنگ، بیک طرف، بعد، بیرون از، در سفر، بطور پیوسته، از انجا، از ان زمان، از انروی سایر معانی: درجای دیگر، به سوی دیگر، ...
به قیمت مستقل از قیمت بازار
[فوتبال] بازی خارج از خانه
(معمولا به صورت امر و بدون فعل) ببر!، بیا!، برو!
خسته سایر معانی: (شعر قدیم) خسته، درمانده، wearied : خسته
دستوارگی محوری [شیمی] نوعی فضاهمپارش که حاصل آرایش غیرمسطح چهار گروهِ زوج حولِ محور دستوارگی است
واژههای مصوب فرهنگستان