عمل کمکی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[نساجی] ماده کمکی - ماده تعاونی
[نساجی] شانه کمکی - شانه کناره
[عمران و معماری] آرماتورکمکی [زمین شناسی] فولاد غیر پیش تنیده(بتن پیش تنیده)
مخزن فرعی [حملونقل ریلی] ← مخزن اضطراری
واژههای مصوب فرهنگستان
خیابان فرعی [عمران و معماری] جاده کمکی
[نساجی] محور فرعی - شافت فرعی - میله فرعی - محور کمکی
[برق و الکترونیک] وسیله ذخیره کمکی
[زمین شناسی] بخشی از جریان تهویه اصلی هدایت شده به سمت ورودی به وسیله وسایل فن و تیوب کمکی [معدن] تهویه فرعی (تهویه)
فعل کمکی [زبانشناسی] فعلی که همراه فعل دیگری در جمله به کار میرود و مفاهیمی مانند زمان و نمود و وجه را به مفهوم جمله میافزاید ...
[برق و الکترونیک] کابل کمکی
خودکار شده