[حسابداری] سیاهه های وارده
دیکشنری انگلیسی به فارسی
از درون، در درون، به سوی درون، درونا، باطنا، از ته دل، ازتو، روحا، درست، کاملا
باطن، سرشت، معنویت، ژرف اندیشی، بینش، عمق تفکر، (با: with) آشنایی کامل
بسوی زمین، بسوی خشکی سایر معانی: به سوی خشکی، زمین سوی (landwards هم می گویند)
[عمران و معماری] نمای پشت به باد
[ریاضیات] از چپ به پایین
در فوتبال پیشرو چپ
(در جهت یا واقع در چپ) چپ سوی، چپ جای (به صورت قید leftwards هم می گویند) [ریاضیات] به چپ
[برق و الکترونیک] نوسان ساز موج پسرو خطی نوعی نوسان ساز موج - پسرو که میدان مغناطیسی مورد نیاز را از طریق گذراندن جران از الکترودی به نام کفی ( sole ) واقع در نزدیک کاتد، تولید می کند .
[حقوق] فرمان (یا دستور، قرار، حکم) مشروط یا غیر قطعی، حکم غیر قطعی طلاق
به سوی شمال خاور، در جهت شمال خاوری، شمال شرقی، شمال شرقی a northeastwardly wind باد شمال خاوری
به سوی شمال غرب، در جهت شمال غرب، در جهت شمال غرب باد شمال غربی