رویه، فوقانی، بالایی، بالا رتبه، زبرین، بالاتر، بالا سایر معانی: فرازین، علیا، فرازتر، بلندتر، رویی، (در) رو، شمالی، اخیرتر، نو، نوین، (جمع) جامه ی بالایی، بلوز، پیراهن، دندان بالا، دندان فو ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[آب و خاک] جو بالا
[ریاضیات] مرز بالا
[ریاضیات] کران بالای متغیر ها
بالایی [رایانه و فنّاوری اطلاعات] نشانهای در قسمت بالای هر دکمه در صفحهکلید
واژههای مصوب فرهنگستان
[ریاضیات] سری بالا مرکزی
[عمران و معماری] لنگه خرپا - تخت بالای خرپا - تخت بالا
طبقۀ بالا [جامعهشناسی] طبقهای متشکل از لایههایی که ازنظر اجتماعی و اقتصادی در بخشهای فوقانی قرار دارند
طبقه ی بالای اجتماع، اشراف، پولداران، وابسته به طبقات بالای اجتماع، وابسته به کلاسهای بالای دانشگاه و دبیرستان، زبرپایه [زمین شناسی] رده بالا [ریاضیات] رده ی بالا [آمار] رده بالا ...
[ریاضیات] حد بالایی کنترل، حد کنترل بالایی
بالاعرشه [حملونقل دریایی] بالاترین عرشۀ سراسری کشتی
[سینما] ضامن بالا