[سینما] حلقه گیرنده
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[پلیمر] واحد برگیرنده
(عامیانه) دوست کسی شدن، همدم شدن، هم نشینی کردن
1- مسئولیت کاری را پذیرفتن، به عهده گرفتن، تقبل کردن 2- انجام کاری را آغاز کردن
اسباب کارخودراباطاق دیگرببرید
ناگهان سایر معانی: متحیرماندن، پس زدن، بدگل خوردن، یکه خوردن
[ریاضیات] تمام اشیاء در یک زمان انتخاب شده
[ریاضیات] r به r در یک زمان
پذیرا، گیرنده، قبول کننده، شرط بندی کننده، خریدار، قبول کننده شرط [نساجی] سرما کویی پود گیر ( در ماشین بافندگی بدون ماکو از سرماکویی پودده پود را می گیرد )
[زمین شناسی] نوعی کانی - فرمول شیمیایی: Mg2Mn+++O2(BO3)
[برق و الکترونیک] چرخک جمع کننده چرخکی که نوار مغناطیسی را پس از ضبط یا چخش شدن با دستگاه ضبط صوت، جمع می کند .
[علوم دامی] باقیمانده مقدار تجویز شده روزانه دارو یا یک ماده شیمیای که خطر نامحسوسی به سلامتی در طی کل عمر انسان یا حیوان