فرار کردن، پا به فرار گذاشتن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(عامیانه) فرار کردن، به چاک زدن، فلنگ را بستن
خیلی خوب آموختن، مثل آب انجام دادن
ولگرد شدن، ولگردی کردن، خانه به دوشی کردن
زن گرفتن، ازدواج کردن، به زنی گرفتن
به نوبت (کاری را) انجام دادن، نوبتی کردن
1- افراشتن، بلند کردن، بالابردن 2- (لباس و غیره) تو گرفتن، کوتاه کردن، تنگ کردن 3- جذب کردن، در آشامیدن 4- پذیرفتن، به عهده گرفتن 5- ادامه دادن 6- علاقمند شدن به 7- جاگرفتن [حقوق] عهده دار ش ...
1- طغیان کردن، به جنگ متوسل شدن 2- در مشاجره یا مرافعه ای شرکت کردن
[نساجی] دنده پیچش پارچه
[نساجی] عمل پیچیدن - دستگاه پیچیدن
مستقر شدن، استقرار یافتن، جایگزین شدن
منزل کردن، سکنی گرفتن