1- کسر کردن، کاستن 2- درآوردن، کشیدن (بیرون) 3- (با پر کردن درخواست و غیره وام و غیره) گرفتن، به دست آوردن 4-(عامیانه) همراهی کردن، (به محلی) بردن، عمل در آوردن یا بیرون آوردن، بردنی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[ریاضیات] از x فاکتور گرفتن، عامل مشترک قرار دادن x
تصاحب [اقتصاد] در اختیار گرفتن اداره یک شرکت با خرید بیش از 50 درصد از سهام آن
واژههای مصوب فرهنگستان
اهمیت قایل شدن (برای چیزی)، باور کردن، اعتقاد داشتن
مهار پذیر نبودن، سرپیچی کردن
خطر کردن، با مشکلات و مخاطرات مقابله کردن، از خطر نترسیدن
(در جلسه) ریاست کردن
نتیجه ی عمل خود را چشیدن، گرفتار پیامد عمل خود شدن
1- برخاستن و سخنرانی خود را آغاز کردن 2- روی پهنه ی رقص رفتن
راهبه شدن، تارک دنیا شدن
1- (با دقت) گوش فرا دادن، (حرف کسی را) به گوش گرفتن، بر دل (خود) نشاندن، مورد ملاحظه ی جدی قرار دادن 2- رنجیده شدن، (حرف کسی را) به دل گرفتن
(به خاطر بیماری یا خستگی و غیره) به بستر رفتن، در بستر ماندن، ناخوش شدن