[آمار] پراچوبخط نمادی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[عمران و معماری] ارزش نشانه ای
[ریاضیات] به طور سمبلیک
نماد، نشان پردازی، نمایش بوسیله علائم، مکتب رمزی سایر معانی: نمادگرایی، سمبولیسم، نماد پردازی، نمادگان
رمزگرا [هنرهای تجسمی] هنرمندی که با استفاده از رمز ذهنیت خود را معرفی کند|||متـ . نمادگرا
واژههای مصوب فرهنگستان
نماد شناسی، شناخت نمادها، مبحک مطالعه علائم ونشانه های رمزی
[کامپیوتر] علامت حاشیه نویسی.
[ریاضیات] نمادهای کریستوفل
نماد اَبر [علوم جَوّ] هریک از اندیشهنگاشتهای ویژه که معرف مهمترین یا فراوانترین اَبرهاست
رایانش نمادبنیاد [رایانه و فنّاوری اطلاعات] تفسیر نمادهایی که در پردازش یا رایانش صوری داده نقش ندارند
[کامپیوتر] علامت اتصال
[ریاضیات] علامت درست، نماد درست