تیر، لبه، میخ، میخ بزرگ چوبی، میخ بزرگ، میخ طویله، میخکوب کردن، سپوختن سایر معانی: (جمع) یک جفت کفش میخ دار، میخ دار کردن، گلمیخ زدن، (با نیزه یا هر چیز تیز) فرو کردن، خط انداختن، سوراخ کردن ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
میخکش چکشی [حملونقل ریلی] اهرمی گُوهدار برای بیرون کشیدن میخ پابندی که با میخکش میلهای قابل بیرون کشیدن نیست ...
واژههای مصوب فرهنگستان
میخکش چنگکی [حملونقل ریلی] ابزاری شبیه به آچار با سر قلابمانند و دستۀ زبر برای گرفتن و بیرون کشیدن میخ پابند از مکانهایی با دسترسی محدود ...
[نساجی] غلتک پاک کننده شانه ( در عدل شکن )
چنگک زمین خراش (با دندانه های تیز)، خیش میخ دار
[نساجی] چرخ خاردار - چرخ میخ دار
(گیاه شناسی) سنبلک، سنبلچه
میخی، بشکل می
آبشارزن [ورزش] بازیکنی که آبشار میزند
اهرم، میله اهرم، اهرم چوبی سایر معانی: (میله ی فلزی که برای چرخاندن سرپیچ های بزرگ یا گردونه ی لنگر و غیره در داخل سوراخ قرار می گیرد و اهرم وار آن را می چرخاند) میله، میل دستی
پازو [حملونقل دریایی] وسیلهای مخروطی از فلز یا چوب برای فاصله انداختن میان رشتههای طناب یا بافۀ فلزی و رد کردن رشتههای طناب یا بافۀ فلزی دیگر بهمنظور در هم بافت ...
[برق و الکترونیک] دامنه جهش پالس بیشترین مقدار دامنه پالس، پالس جهش .