ذخیره، یدک، عوضی، لاغر، نازک، یدکی، نحیف، کم حرف، بخشیدن، چشم پوشیدن از، دریغ داشتن، برای یدکی نگاه داشتن، در ذخیره نگاه داشتن سایر معانی: فرو گذار کردن، فروگذاشتن، قصور کردن، کوتاهی کردن، غ ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[نساجی] قطعه تعویضی سر مضراب
وارد جزئیات نشو!، آب و تابش نده !
قطعه ی یدکی، ابزار یدکی [صنعت] قطعه یدکی
یدکی شدنی، قابل صرفه جویی، قابل امساک، دریغ شده
کمی، لاغری
(به ویژه گوشت خوک) سر دنده، گوشت دنده با استخوان
دردآمیزش [علوم پایۀ پزشکی] آمیزش جنسی دردناک بهویژه در زنان
واژههای مصوب فرهنگستان
[زمین شناسی] خاصیت سیستم سختافزار که امکان کار روی پلاتفرمهای سختافزاری گوناگون را فراهم میآورد
[سینما] اسلاید پزتیو سیاه و سفید
[برق و الکترونیک] فتوکاتد نیمه شفاف فتوکاتدی در لامپ دوربین تلویزیونی که به هنگام قرار گرفتن یک طرف آن در معرض نور مادون قرمز یا مرئی از طرف دیگر آن الکترون گسیل می شود.
[نساجی] نیمه شفاف