جا، وضع، حالت، موقعیت، وضعیت، حال، شغل، موقع سایر معانی: ایستار، جایمندی، چگونی، گذارد، بودش، مسئله، دشواری، بحران، وضع بد، کار، محل، جایگاه، مکان، بودگاه، اوضاع، شرایط، اوضاع و احوال، جایگز ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[عمران و معماری] موقعیت ساختمان - وضع قرار گرفتن بنا
اِسناد موقعیتی [روانشناسی] نسبت دادن علل بیرونی به رفتار شخصی خود یا دیگران
واژههای مصوب فرهنگستان
بافت موقعیتی [زبانشناسی] ← بافت غیرزبانی
[سینما] موقعیت دراماتیک صحنه
موقعیت پرخطر [اعتیاد] هر مکان یا واقعه یا تجربۀ شناختی و هیجانی که احتمال مصرف مواد یا بازگشت به آن را افزایش دهد
نمایشگر افقی [علوم نظامی] صفحۀ نمایش الکترونیکی در هواگَرد که اطلاعات ناوبری و دادههای مربوط به مأموریت و روشهای پروازی را نشان میدهد؛ اطلاعات راداری و تلویزیونی نیز ...
[ریاضیات] وضع بهینه ی پارتو
وضعیت پایگاهی [جامعهشناسی] موقعیت کلی فرد در سلسلهمراتب حیثیت اجتماعی او
[عمران و معماری] وضعیت موقت
کار از این حرفا گذشته
[ریاضیات] محیط کار، وضعیت کار، موقعیت کار