ایجاد احساسات و عواطف سایر معانی: ایجاد احساسات وعواطف
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نگهبان، دیده بان، کشیک، قراول، سربازمحافظ، نگهبانی کردن سایر معانی: پاسدار، گذربان، پاسداری کردن
اتاقک نگهبان، سرپناه نگهبان، اتاقک نگهبانی، سایبان چوبی نگهبان سایبان چوبی برای نگهبان [کوه نوردی] اطاقک سنگی
absent mindedly, adv•از روی حواس پرتی
خدمات مشترک غایب [مهندسی مخابرات] خدماتی که در صورت عدم حضور مشترک برای پاسخگویی به تماس، همۀ تماسهای ورودی را با اعلام غیبت یا پاسخی ضبطشده پاسخ میدهد ...
واژههای مصوب فرهنگستان
(ارتش) غایب بدون مجوز، غایب غیر موجه (awol هم می گویند)
غیبت، حالت غایب بودن سایر معانی: تمایل به غیبت، از کار گریزی، غیبت از کار یا مدرسه
با بی اعتنایی، (در مورد کسی که غرق در فکر است) با بی توجهی، با پریشانی خیال، باپریشانی فکر
[ریاضیات] نمایش الحاقی
[ریاضیات] گزاره ی موجب
(حقوق) سن قانونی دختر (که قبل از آن عمل جنسی با او حتی اگر رضایت داده باشد زنای به عنف محسوب می شود)
[ریاضیات] نمایش جبری