[برق و الکترونیک] خود هم راستا، خود هم تراز
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تجزیه و تحلیل خود، خودفراکافت، خودکاوی، خودشناسی، تجزیه وتحلیل خویشتن
خودستا، تعریف کننده از خود
رضامندی از خود، رضایت از خویشتن
خودگردایش [زیستشناسی - میکربشناسی] قابلیت ایجاد ساختارهایی از زیرواحدهای سازندۀ آن بیآنکه منبعی بیرونی اطلاعاتی دربارۀ نحوۀ ساخت ساختارهای اولیه ارائه دهد ...
واژههای مصوب فرهنگستان
خودپسند، خود را جلو انداز، خودبیانگر
[پلیمر] خود تجمع
اعتماد به نفس، اتکا به نفس، خود استواری
[برق و الکترونیک] خود بایاس بایاس بیس یا گیتی که به طور خودکار با جاری شدن جریانهای الکترود از طریق مقاومتی در مدار بیس یا امیتر ترانزیستور دو قطبی یا در مدار گیت یا سورس ترانزیستور FET تامی ...
خودکور، نادان، گمراه شده توسط نفس خود
[نساجی] خود حجیم شونده
خود نگار، ثبت شونده بطور خود کار