نمک طعام، نمک، نمکدان، نمکزار، نمک میوه، نمک های طبی، نمک پاشیدن، نمک زدن به، شور کردن سایر معانی: (مجازی) خوشمزگی، لطافت طبع، بذله گویی، چاشنی کلام، (جمع - داروسازی) نمک میوه، مسهل، کارکن، ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[زمین شناسی] تاقدیس نمکی
[خاک شناسی] تعادل نمک
(انگلیس) رجوع شود به: corned beef
پل نمک [خوردگی] پلی از محلول یک نمک، معمولا پتاسیمکلرید، که بین دو نیمپیل از یک پیل گالوانی قرار داده میشود
واژههای مصوب فرهنگستان
[عمران و معماری] میزان نمک
[زمین شناسی] حفره نمکی - گودال سیرک مانند که شبیه دهانه (کالدرا) است و از طریق انحلال نمک حاصل شده است.
(زمین شناسی) گنبد نمکی [نفت] گنبد نمک
[زمین شناسی] گنبد نمکی - دیاپیر یا ساختار فرورونده سوزنی که از یک گنبد نمکی مرکزی و تقریباٌ هم بعد تشکیل شده، معمولاً یک تا دو کیلومتر قطر داشته، نمک مادر از عمق 5 تا بیش از 10 کیلومتری زیر ...
[مهندسی گاز] خشک کننده بوسیله نمک
[خاک شناسی] کفه های نمکی
آزمون مِهِ نمکی [قطعات و اجزای خودرو] نوعی آزمون خوردگی شتابیافته که در آن نمونهها در معرض پاشش قطرات ریز آبنمک و گاهی همراه با مخلوطی از مواد شیمیایی دیگر قرار می&zw ...