دو طرفه، دو جانبه، متقابل سایر معانی: دوسویه، هردوسر، برابر کنشی، (دستور زبان) دوسویه، مقابل و معکوس، وارونه و برابر، تبادل پذیر، معوض، (ریاضی) (عدد) متقابل، متعاکس، باژگون، عمل متقابل [سینم ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[حسابداری] حساب متقابل
[حسابداری] حسابهای متقابل
[ریاضیات] قرارداد دو جانبه
[آمار] متوسط گیری معکوس
[ریاضیات] مخروط متقابل
[عمران و معماری] تغییر مکان متقابل
[برق و الکترونیک] امپدانس متقابل در امپدانس Z1Z2 نسبت به امپدانس z ( مقاومت غیر قابل تغییر ) متقابل نامیده می شوند. اگر در معادله z1z2=z2 صدق کنند .
[حسابداری] اقلام متقابل
[نفت] گمانه جانبی معکوس
[ریاضیات] روش سرشکن کردن دو طرفه
[ریاضیات] معکوس یک کسر، عکس یک کسر، کسر معکوس