دگرپوشی [علوم سلامت] روند یا عادت پوشیدن لباسهای جنس دیگر
واژههای مصوب فرهنگستان
تقلید از روش و طرز لباس جنس مخالف
دیکشنری انگلیسی به فارسی
زن جامه سایر معانی: (کسی که جامه ی افراد جنس مخالف را می پوشد) ترا پوش، مخالف پوش، مبدل پوش، کسی که در لباس ورفتار از جنس مخالف خود تقلیدمیکند، در مورد مرد زن جامه
دام، اسباب، نیرنگ، گیر، دریچه، تله، در تله اندازی، محوطه کوچک، شکماف، فریب دهان، نردبان قابل حمل، زانویی مستراح و غیره تله، در تله انداختن، بدام انداختن سایر معانی: پهند، پا دام، گل دام، لات ...
[برق و الکترونیک] نظر سنجی جهت دار تله
[زمین شناسی] تله، محبوس شدن
[عمران و معماری] لوله هواگیر
رجوع شود به: traipse، زن شلخته، زن پچل
طناب بند بازی سایر معانی: (در سیرک و غیره) تاب، طناب (که روی آن راه می روند و غیره)، بند یالانچی، ذوزنقه [سینما] بندباز
به شکل ذوزنقه ی ناموزون
[زمین شناسی] توزیع ذوزنقه ای [آمار] توزیع ذوزنقه ای
قاعده ذوزنقه ای [عمران و معماری] مقطع ذوزنقه ای [زمین شناسی] قاعده ذوزنقه ای [ریاضیات] قاعده ی ذوزنقه ای [آمار] قاعده ذوزنقه ای