[ریاضیات] نقاط گویا
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[ریاضیات] توان گویا
[ریاضیات] حقیقی گویا
[ریاضیات] نسبت تناسب
خودیابی عقلانی [اعتیاد] نوعی خودیابی بر پایۀ رویکرد عقلانی ـ هیجانی که در تقابل با برنامۀ گروههای دوازدهقدمی است ...
واژههای مصوب فرهنگستان
[ریاضیات] قضیه ی ریشه ی گویا
[ریاضیات] دنباله ی گویا، رشته ی گویا
[آمار] زیرگروه گویا
عقل گرایی، فلسفه عقلانی سایر معانی: (فلسفه) خردگرایی، اصالت عقل [ریاضیات] عقل گرایی
عقلانیت، معقولیت سایر معانی: خردپذیری، خردمندی، بخردی
[آمار] ملاک خِردپذیری
[برق و الکترونیک] واحد نسبی شده واحدی در سیستم اندازه گیری که برای به حداقل رساندن ایجاد ثابت 4 پی در معادله ها طراحی شده است.