عکاس، فیلم بردار، ادمیکه با دوربین کار میکند سایر معانی: آپاراتچی، متصدی دوربین (فیلمبرداری و تلویزیون) 2ـ فیلم بردار (cinematographer هم می گویند) [سینما] دستیار فیلمبردار - تصویر بردار [سی ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(نادر) روستایی، دشتی، صحرایی
کافور زدن به، عرق کافور زدن سایر معانی: کافوردار کردن
(داروسازی) آمیزه ی کافور و انواع روغن ها که مرهم است، روغن کافوردار
[صنایع غذایی] دمای اولیه قوطی: به متوسط دماهای نقاط سرد قوطی یا شیشه کنسرو قبل از استریل کردن در اتوکلاو گویند.
[زمین شناسی] انجمنی که هدفش ارتقاء تحقیقات جغرافیایی و آموزشهای مربوط به آن بوده و نماینده این حرفه در مجامع تجاری و علمی می باشد . (cag)
لغو به خواست مسافر [گردشگری و جهانگردی] فسخ قرارداد سفر یا خدمات گردشگری به خواست مسافر قبل از استفاده از آن
واژههای مصوب فرهنگستان
[زمین شناسی] سوزنه چند شاخه سوزنه اسفنج با شعاع های شاخه، شاخه شده که هر شاخه یک شعاع، از سایرین متفاوت است. جمع: Candelabra.
دوربین مخفی [سینما و تلویزیون] برنامهای تلویزیونی شامل رویدادهایی که با دوربینهایی پنهانشده در مکانهای گوناگون ضبط شده است ...
[صنعت] انبارش در قفسه پایه دار
[ریاضیات] مجموعه ی سه سه ای کانتور، مجموعه ی کانتور، ناپیوستار کانتور
[کامپیوتر] حافظه خازنی