گشاد گشاد، دارای پای گشاد، با پاهای گشاد از هم، با پاهای از هم گشاده سایر معانی: با پاهای از هم گشاده (مثل هنگام اسب سواری)، با پاهای از هم گشاده مثل سوار اسب شدن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
عظم کعب سایر معانی: (کالبد شناسی) رجوع شود به: astragalus، گچبری گردکوچک، چنبره برجسته نزدیک دهنه توپ
عظم کعب سایر معانی: (کالبدشناسی - قدیمی) استخوان قاپ، کعب، چاربند، قوزک (امروزه: talus)، استخوان قوزک یااشتالنگ، استخوان کعب
پوست قره کل، پوست بخارا، حاجی طرخان سایر معانی: شهر استراخان (در مصب رودخانه ی ولگا در جنوب روسیه)
ظهورروحانی شکل انسان
روانشناسى : رعد و برق هراسى
[نساجی] ماده رنگرزی بازیک برای الیاف اکریلیک
اخترنگار [نجوم] تلسکوپی که بهویژه برای عکسبرداری از نواحی نسبتا گستردهای از آسمان طراحی شده است
واژههای مصوب فرهنگستان
[زمین شناسی] مدارنجومی خط یا دایره ای بر روی سطح کره زمین که دارای عرض نجومی مشابه در هر نقطه می باشد. این یک خط نامنظم است که بر روی هیچ صفحه منفردی قرار ندارد.
عکاس نجومی [نجوم] فردی که به عکاسی نجومی میپردازد
(نجوم) عکسبرداری از ستارگان، عکسبرداری نجومی، عکس برداری از ستارگان برای تحقیقات فضایی [زمین شناسی] عکسبرداری نجومی، عکسبرداری از ستارگان
غشای بیتقارن [مهندسی شیمی] غشایی با دو یا چند لایه که بافتهای متفاوتی دارند