سنگینی، ضغطه، فشار، مضیقه، زور، پرس، بار سنگین مصائب و سختیا سایر معانی: چلانش، (مجازی) فشار (زندگی و غیره)، گرفتاری، تنگنا، فزونی، تراکم، هم فشردگی، ازدیاد، تحت فشار قرار دادن، در تنگنا گذا ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ارتفاع فشاری [حملونقل هوایی] ارتفاعی که بر حسب فشار از سطح دریای آزاد و در مقایسه با فشار استاندارد 2/1013 میلیبار اندازهگیری میشود ...
واژههای مصوب فرهنگستان
[زمین شناسی] قوس فشار - برجستگی موج مانند تشکیل شده توسط فشار روی سطح یک یخچال.
[نساجی] تکمیل دکو تایزینگ نموذن به کمک بخار تحت فشار
[نفت] فشار سنج درون چاهی
[صنعت] ترمز فشار
[عمران و معماری] حباب فشار [زمین شناسی] حباب فشار
(هواپیمایی و فضانوردی و غیره - اتاقک یا کابین دارای فشار هوای تنظیم شده) کابین خوش فشار، هواپیمای دارای دستگاه تهویه مقاوم با فشار هوا
[نفت] سقوط فشار
[نفت] جبران فشار
دیگ زودپز
[زمین شناسی] واپاشی فشاری - افت معمولاً تدریجی از شرایط فشاری موقتی و نابهنجار متمایل به سمت فشاری که تقریباً در تعادل بیشتری با شرایط ثابت یا پایدار زیست محیطی می باشد. Pressure surface map ...