تااندازه ای غریب
دیکشنری انگلیسی به فارسی
عجیب است که، جالب اینکه، از عجایب است که
تکه و پاره، چیزهای متفرقه، چیز باقی مانده سایر معانی: خرده ریز، چیزهای جور واجور، خرت و پرت
طاقی سایر معانی: غرابت [ریاضیات] فرد بودن
فرصت، شانس، فرق، عدم توافق، نا برابری، احتمالات، احتمال و وقوع، تمایل بیک سو سایر معانی: مزیت، برتری، امتیاز، (در شرط بندی و مسابقه و غیره) احتمال، شانس برد، نسبت شرط بندی (مثلا" برنده ی پنج ...
[زمین شناسی] خرت و پرت
(انگلیس) خرده ریز، خرت و پرت، اشیای متفرقه
دارای احتمال (بردن یا انتخاب شدن و غیره) بیش از 50 درصد، بیشتر محتمل، محتمل به برد یا موفقیت
[ریاضیات] کسر برتری
متصدی شرط بندی، کار شناس احتمالات (برد و باخت و شرط بندی)
[ریاضیات] فردالفرد
بدون شک، حتما، هر طور شده