[ریاضیات] انتگرال لگاریتمی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[معدن] کریگینگ لگاریتمی (زمین آمار)
[برق و الکترونیک] ضرب کننده لگاریتمی ضرب کننده ای که هر متغیر آن به یک مولد تابع لگاریتمی اعمال می شود . خروجیها با یکدیگر جمع می شوند و به یک مولد تابع نمایی اعمال می شوند تا خروجی متناسب ب ...
[ریاضیات] مارپیچ لگاریتمی، مارپیچ برنولی [آمار] مارپیچ برنولی
[ریاضیات] دستگاه های لگاریتمی
[ریاضیات] تبدیل لگاریتمی [آمار] تبدیل لگاریتمی
[ریاضیات] عکس لگاریتمی
[ریاضیات] لگاریتم حسابی
[ریاضیات] پایه ی تابع لگاریتمی
[ریاضیات] پایه ی لگاریتم طبیعی