سفیدی سایر معانی: سادگی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تختهبندی کف [حملونقل دریایی] تختهبندی قایق در ناحیه کف آن
واژههای مصوب فرهنگستان
[زمین شناسی] پروزیت هایی که در طی برخی مراحل موجود در چرخه زندگی شان کوکولیت بوجود می آورند.
[برق و الکترونیک] بلور آماده نتیجه عمل برش نهایی روی بلور نیمه رسانا یا پیزوالکتریک .
[عمران و معماری] فرش زهکش - پهنه زهکش [زمین شناسی] فرش زهکش
[ریاضیات] فضای خالی وسط
[نساجی] بوبین جلو یا پشت نخ پیچیده ( پیچیده شدن نخ در جلو یا پشت بوبین روی قرقره بوبین بعلت تنظیم نبودن پیچ )
بسریزدروایان [اقیانوسشناسی] دروایانی که کوچکتر از 2/0 میکرومتر هستند
طرف، جناح، پهلو، تهیگاه، از جناح حمله کردن، در کنار واقع شدن سایر معانی: (بدن انسان و حیوان) پهلو، کنارگین، هریک از دو طرف هرچیز، سو، دامنه، بغل، (ارتش) جناح، پهلوگاه، پژیر، (ارتش) به پهلوگا ...
[نساجی] بازی جانبی
[صنایع غذایی] پرک : لایه نازک یاز خمیر یا ماده غذایی خشک شده با ضخامت چند دهم میلیمتر،مثل پرک سیب زمینی که با خشک کن غلتکی تهیه میشود.
گوشت پهلوی گاو (معمولا آب پز شده)