تپۀ تقسیم [حملونقل ریلی] تپۀ کوچکی که از شیب آن برای آرایش قطارها و اعزام آنها به مسیرهای مختلف استفاده شود
واژههای مصوب فرهنگستان
پیشعلامت تپهتقسیم [حملونقل ریلی] علامتی که در هنگام قابل رؤیت نبودن چراغ تپۀ تقسیم برای خدمۀ لوکوموتیو تکرار میشود ...
علامت تپۀ تقسیم [حملونقل ریلی] علامتی که از آن برای واپایش سرعت در تپۀ تقسیم استفاده میشود
مهار سرعت تپهتقسیم [حملونقل ریلی] اهرمی دارای عملکرد سهسرعتی، تند و عادی و کند، یا پتانسیلسنج مثبت و منفی که برای واپایش سرعت عملیات تپۀ تقسیم به کار میرود ...
کوهان دار، گوژپشت سایر معانی: لوخ، چفته پشت، کمان پشت (hunchback هم می گویند)، (پشت انسان یا حیوان) گوژ، قوزدار، کوژی، چفتگی (kyphosis هم می گویند)، (جانور شناسی) نهنگ گوژپشت (megaptera nova ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[آمار] منحنی کوهانه دار
اسم خاص مذکر (humphry هم می نویسند)
(نام شخصیت کوتوله ی شعر کودکانه که از دیوار افتاد و مثل تخم مرغ چند پاره شد) هامپتی دامپتی، ادم کوتاه وکلفت، کسی یاچیزی که یکباربزمین افتد از میان برود
کنده، تکه بزرگ سایر معانی: کنده (چوب)، (عامیانه) ساده لوح، احمق، (در خطاب دوستانه) بی شعور!
[صنایع غذایی] یک کوهانه
[عمران و معماری] کوهان سیفون
تپنده، تاپ تاپ کننده، کوبنده، کوبشگر، کوبان، جانانه، گنده