سمت زنجیر [حملونقل دریایی] سمت و سوی زنجیر لنگر در بستر دریا هنگامی که شناور در لنگر است
واژههای مصوب فرهنگستان
بزرگ شدن، زیاد شدن، شدن، عمل امدن، بالیدن، ترقی کردن، کاشتن، رستن، رشد کردن، سبز شدن، سبز کردن، گشتن، روییدن، رویانیدن، برزگ شدن سایر معانی: فزودن، گوالیدن، وخشاندن، وخشیدن، رویاندن، به عمل ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چاق شدن، فربه شدن، وزن اضافه کردن
[حسابداری] رشد فعالیت گرائی سهامداران
فراوان یا متداول شدن
[علوم دامی] جیره دوره رشد
[آب و خاک] توان تولید جنگل
منحنی رشد [تغذیه] منحنیای که رشد فیزیکی، عموما نوزاد، را در طول زمان نشان میدهد
اختلال رشد [تغذیه] هرگونه نارسایی و خلل در الگوی طبیعی رشد فرد
[ریاضیات] تابع رشد
پایش رشد [تغذیه] روشی برای برآورد رشد مناسب کودکان که درعینحال تأثیر تغذیه و بیماریها را نشان میدهد
[شیمی] واکنش رشد