برج جدی، فاسق، بز، پوست بز، بزغاله، ادم شهوانی، مرد هرزه سایر معانی: (جانور شناسی) بز (از جنس capra)، بز کوهی (بومی کوه های راکی - آمریکا)، مرد شهوتی، مرد حشری، رجوع شود به: scapegoat، (g بز ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
انجیروحشی
ریش بزی سایر معانی: (آمریکا - مد ریش مردان) ریش بزی، ریش ته باریک
(جانور شناسی) بز ماهی (هر یک از ماهیان خاردار دریاهای مناطق حاره ای و مرجانی که در فک پایین خود دو ریشچه دارند - از تیره ی mullidae)
بزچران، بزدار سایر معانی: شبان، بز ران
بزیکساله تادوساله
گون
تیماج، پوست بز، خیک، خیگ سایر معانی: چرم بز
بز نر سایر معانی: باتون پاسبان ها، چوبدستی، چماق، کدینه، نره بز، بز نر بزنر
بزپا، پابزی
بزکوهی، مرال
کسیکه قربانی دیگران شود، بز طلیعه سایر معانی: سپر بلا، بلاگردان، کسی که گناه دیگران را به گردن او می اندازند، (در اصل - یهودیان باستان) بز قربانی که خاخام گناهان مردم را در گوشش می خواند و س ...