درست مقابل
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کسی را برضد چیزی (یا در رد چیزی) مصمم کردن
[ریاضیات] تحویل اسناد در قبال پرداخت
هشیار بودن، مواظب بودن، غفلت نکردن
سخت امیدوار بودن، (علیرغم نگرانی) امید داشتن
[حسابداری] قابل پرداخت در برابر
[نساجی] فرم نوک به پشت خارها در دو سیلندر خاردار مجاور
[نساجی] ماده باز دارنده چروکهای پی در پی
در مخالفت اصرار کردن، پافشاری کردن در برابر، لجاجت کردن
بر علیه کسی شهادت دادن
شکایت پیش کسی بردن
(عامیانه) دچار مشکلات (به ویژه مشکلات مالی)