خود بینی، خودپسندی، خود پرستی، قابلیت نانیت سایر معانی: (اشاره ی مکرر به خود در سخن یا نگارش) منم منم، خودپیشاوری، خودستایی، از خودگویی، غرور، ابرتنی، بادسری، منت، خودستانی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خود پرست سایر معانی: آدم خودخواه، خودستا، مغرور، از خود راضی
خود خواه سایر معانی: خودپسندانه، خودپرستانه، مبنی برخودپرستی یاخودبینی
خودپرستانه، ازروی خودبینی
[ریاضیات] دسته ی آبلی، رسته ی آبلی
رستۀ جمعی [ریاضی] رستهای با شیء صفر (null object) که به ازای هر دو شیء X و Yریختارهای (X,Y)Hom تشکیل یک گروه جمعی دهند و ترکیب ریختارها از هر دو سو پخشی یا توزیعی باشند و ح ...
واژههای مصوب فرهنگستان
[ریاضیات] دسته ی جمعی، رسته ی جمعی
بمثل دراوردن، مثل گفتن، مثل زدن، تمثیل نوشتن سایر معانی: به عنوان تمثیل تلقی کردن، مثل تمثیل تفسیر کردن، به مثل در آوردن
(گیاه شناسی) وابسته به مادگی گیاهان گمزاد
[صنعت] کارهای مصوب مذاکره نشده
[ریاضیات] قضیه ی رسته ای بئر
بگونیا، بغونیا سایر معانی: (معمولا به صورت امر) برو!، بروید!، رفتن، (گیاه شناسی) بگونیا (تیره ی begoniaceae و راسته ی violales)