غوطه، اردک، مرغابی، غوص، اردک ماده، غوص کردن، زیر اب رفتن، غوطه ور ساختن، غوطه زدن، غوطهور شدن سایر معانی: (امریکا - خودمانی) آدم، شخص، کس، (جانورشناسی) مرغابی، اردک (نام کلی چندین گونه مرغ ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(دامپزشکی) اردک مرگی (بیماری واگیردار و کشنده ی مرغابی)
غوطه خوری، خم کردن سرماننداردک، شکاراردک وحشی
جوجه اردک، بچه اردک سایر معانی: اردک کوچک، اردکچه
(افکندن سنگ بر سطح آب به طوری که چندبار جهش کند) سنگ پرانی بر آب، اردک نر، پرتاب سنگ روی اب بطوریکه قبل از فرورفتن در اب بچند نقطه از سطح اب بخورد
نشسته راه رفتن، خمیده راه رفتن
خزه، سیز اب، عدس ابی سایر معانی: (گیاه شناسی) عدسک آبی (تیره ی lemnaceae و راسته ی arales - خزه های ریزی که در آب های راکد تکثیر می یابند)
مشروب الکلی حاوی شراب بورگاندی و شامپاین (به مقدار مساوی)
(خودمانی) محکوم به نابودی، مردنی، در شرف نابودی، رو به زوال
مرغابی شیرجه زن (انواع مرغابی هایی که قادر به شنا و شیرجه رفتن به زیر آب هستند)
از کار افتاده، بیچاره، زهوار در رفته، بی اثر، علیل وناتوان
[نساجی] پارجه ساده بافت خشن سنگین و محکم با نخ چندلا بصورت خام یا رنگی