تحریک کردن، بردن، کوبیدن، راندن، اتومبیل راندن، عقب نشاندن سایر معانی: رانندگی کردن، (با وسیله ی نقلیه) بردن، - کردن، (به شدت) وادار به کاری کردن، (به کاری) واداشتن، انگیزاندن، کوشیدن، سخت ک ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سخت معامله بودن، اهل چانه زنی و مقاومت بودن، به آسانی معامله نکردن، خیلی چانه زدن، در معامله سخت گیری کردن، گذشت نشان ندادن
[معدن] روش بارگیری صفی (معادن روباز)
[سینما] حرکت متناوب
[کامپیوتر] پارامتر دیسک گردان
[عمران و معماری] سرکوبنده [نفت] سر محافظ جداره
1- (به زور) به درون (چیزی) راندن (مثلا با ضربه ی چکش) 2- (بیس بال) درایو این، (امریکا) درایواین (رستوران یا بانک و غیره که مشتریان بدون پیاده شدن از اتومبیل کار خود را انجام می دهند)
[نفت] نیروی تولید میدان
صفحه محرک [قطعات و اجزای خودرو] ← صفحه محرک مبدل گشتاور
واژههای مصوب فرهنگستان
تپش تحریک [برق و الکترونیک] پالس تحریک نیروی محرکه مغناطیسی پالسی که از طریق یک یا چند منبع به سلول مغناطیسی اعمال می شود .
میل لنگ، محور محرک، میله محرک سایر معانی: (مکانیک) میل گاردان، میله محرک [پلیمر] محور محرک
[سینما] چرخ دنده رانش