[شیمی] بالاترین اوربیتال مولکولی اشغال شده
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رجوع شود به: buttercup، الاله تکمه دار، الاله خزنده
اظهار مطلبی در پیش گواه، بزبان گویی
زبانی، شفاهی، معرفی کننده
سرگرمی، حرفه، اشتغال، اشغال، پیشه، تصرف، شغل سایر معانی: تصرف به زور، کار، (جمع) مشغولیات، اشغالی، اشغالگر، سکونت، سکنی، در زیستی، تصدی، فرداری، مربوط به حرفه [حقوق] شغل، اشتغال [ریاضیات] اش ...
حق رای دادن که کسی در نتیجه اجاره داری پیدا می کند
عدد اشغال [شیمی] تعداد ذراتی که در حالت کوانتومی معینی قرار دارند
واژههای مصوب فرهنگستان
[ریاضیات] ایمنی حرفه ای
اتاق پُرِ مرتب [گردشگری و جهانگردی] اتاق اشغالی که خدمات خانهداری آن انجام شده است |||متـ . پُرِ مرتب
ساکن، اشغال کننده، متصرف سایر معانی: اشغال کننده، ساکن
(جانور شناسی) ماهی خارپشت (تیره ی diodontidae و راسته ی tetraodontiformes که استوایی هستند)
مانند جوجه تیغى، تیغ دار، خاردار