ازامتیازات اصنافى یاشخصیت حقوقى محروم کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
غیر جسمانی، جا دادن، متحد کردن، امیختن، بهم پیوستن، ترکیب کردن، یکی کردن، ثبت کردن، داخل کردن، دارای شخصیت حقوقی کردن سایر معانی: (چیزی را با چیزی که قبلا درست شده است) یکپارچه یا ممزوج کردن ...
[صنعت] وجهه اجتماعی
(شرکت و غیره) رسما به ثبت رسیده، همبسته، همبند شده، یک کاسه، یکپارچه، متحد شده، ملحق شده، ضمیمه شده
[حقوق] خرق حجاب شخصیت حقوقی (کشف هویت صاحبان اصلی شرکت)