همبند، رابط، وصل کننده، پیوستگر
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[عمران و معماری] قوس اتصال
[کامپیوتر] ترتیب متصل ؛ ترتیب پیوسته
[زمین شناسی] سد یا پشته متصل کننده سدی که در هر دو انتها با یک سرزمین بزرگ مرتبط است خصوصاً یک تومبولو. بنگرید : tombolo
[نفت] دوبه ی رابط
[کامپیوتر] کابل رابط [زمین شناسی] سیم رابط آتشباری پس ازبه هم بستن چاشنی ها،دو رشته سیم درمحوطه آتشباری موجودندکه یک طرفشان آزاداست وباید به طریقی به منبع برق وصل شوند.درابتدا لازم است که ای ...
[معدن] صفحات اتصالی (نگهداری)
[زمین شناسی] حلقه پیوندی یک غشای لوله ای ظریف که بخشی از آن آهکی و بخش دیگر صدفی است و بین سپتای دیواره یک سیفون سفالوپد تشکیل می شود. مانند آنچه گردن سپتال صدف یک نوتیلوئید را با سپتوم بلاف ...
نیمحلقۀ دستهپیستون [قطعات و اجزای خودرو] نیمۀ سر بزرگ دستهپیستون که با پیچ و مهره به دستهپیستون وصل میشود و دستهپیستون را به انگشتی میللنگ متصل می&z ...
واژههای مصوب فرهنگستان
حملونقل رابط [گردشگری و جهانگردی] جابهجا کردن مسافران از نقطهای به نقطۀ دیگر برای برقراری ارتباط میان دو وسیلۀ نقلیۀ غالبا متفاوت ...
[زمین شناسی] سوراخ یا لولچه پیوندی یک اتصال نیمه افقی بین کورالیتهای همسایه در یک کورالوم فسیکوله.
[معدن] کابل رابط (آتشباری)