[خاک شناسی] توان بافری
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ثبات میانگیر
کشور یا سرزمین حایل یا میانگیر، کشور کوچکتری که بین دو کشور نیرومند و متخاصم قرار دارد و جلو تصادم مرزی و جنگ آنها را می گیرد، سپر زمین، سپر کشور، کشوربیطرفی که درمیان دوکشوربزرگترواقع است
[صنعت] ذخیره ایمنی [ریاضیات] موجودی محافظ، موجودی ذخیره، موجودی واسطه
سپر انتهایی [حملونقل ریلی] نوعی سازۀ ریلی که در انتهای خط آهن قرار میگیرد و مانع خروج وسیلۀ نقلیه از انتهای خط میشود
واژههای مصوب فرهنگستان
انباره میانگیر [کامپیوتر] حافظه میانگیر
نوار سپر [کشاورزی - زراعت و اصلاح نباتات] نواری از گیاهان کمارتفاع مانند شبدر که برای جلوگیری از فرسایش خاک در میان ردیفهای کشت اصلی میکارند ...
[نفت] مخزن تنظیم
کمآوردن میانگیر [رایانه و فنّاوری اطلاعات] وضعیتی که در آن سرعت برداشت دادهها از میانگیر، بیشتر از قرار دادن دادهها در آن است ...
میانگیردار [رایانه و فنّاوری اطلاعات] مربوط به دادههایی که میانگیر قرار گرفتهاند|||متـ . میانگیریشده ...
میانگیری [رایانه و فنّاوری اطلاعات] عمل قرار دادن دادهها در میانگیر
[علوم دامی] توان بافری، توانای ایجاد محیط بافری .