[ عُ هَ ] (ع مص) سرگشته گردیدن و دودله شدن. (از منتهی الارب). دودِل شدن در گمراهی و سرگردان شدن در منازعه یا در انتخاب طریقی. (از اقرب الموارد). گویند که آن مانند عمی و نابینائی است با این ...
لغتنامه دهخدا
[ عَمْ بَ رُ جَ / جُو هَ ] (ترکیب عطفی، اِ مرکب) به واو عاطفه، نام غلامان است. (آنندراج) (غیاث اللغات).
[ عَ هَ بَ ] (ع مص) بگمراهی نسبت دادن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). تضلیل. (از اقرب الموارد).
[ عَ هَ ] (ع اِ) تثنیهٔ عوهق در حالت رفع. رجوع به عوهق شود. || (اِخ) دو ستاره است بر روش فرقدین متصل قطب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). دو ستاره است در جنب فرقدین و بر نسق راه ...
(اِخ) نام رشته کوهی که از ناحیهٔ بهمئی کوه کیلویه می گذرد و به ناحیهٔ مال میر بختیاری میرسد.
[ غَ وَ / وِ ] (اِخ) دهی است از دهستان کاریزنو بخش تربت جام شهرستان مشهد، که در ۳۷هزارگزی شمال باختری تربت جام کنار راه مالرو عمومی تربت جام به فریمان واقع شده و محلی کوهستانی و معتدل اس ...
جنگ مسلمانان با کافران که حضرت رسول شخصاً همراه سپاهیان بود: غزوۀ بدر، غزوۀ اُحُد، غزوۀ خندق.
فرهنگ فارسی عمید
[ غَ زْ وَ یِ اُ حُ ] (اِخ) رجوع به احد شود.
[ غَ زْ وَ یِ بَ رِلْ لا ] (اِخ) یا غزوهٔ سَفَوان یا غزوهٔ طلب کرزبن جابر الفهری. رجوع به بدرالاولی شود.
[ غَ زْ وَ یِ بَ رِصْ صَ ] (اِخ) یا غزوهٔ بدرالموعد. رجوع به بدرالصفراء و بدرالموعد شود.
[ غَ زْ وَ یِ بَ نِلْ مُ طَ لَ ] (اِخ) یا غزوهٔ مریسیع. رجوع به بنی المصطلق و مریسیع شود.
[ غَ زْ وَ یِ بَ سُ لَ ] (اِخ) رجوع به بنی سلیم شود.