عضو هیئت وزیران [علوم سیاسی و روابط بینالملل]
واژههای مصوب فرهنگستان
[ وَ ] (ع ص، اِ) معاون. (اقرب الموارد). هم پشت و مددکار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || همنشین خاص پادشاه که مشیر تدبیر و ظهیر سریر باشد و تحمل بار گران مملکت نماید. (منتهی الارب) (ناظ ...
لغتنامه دهخدا
[ وَ رِ لِ مُ حَ مْ مَ ] (اِخ) لقب ابوسلمه حفص بن سلیمان خلال است. او را به سال ۱۳۳هـ .ق. به امر خلیفه بکشتند و او اول کسی است که در اسلام لقب وزیر یافت. (حبیب السیر ۱:۲۷۰). رجوع به کامل ابن ...
[ وَ رُلْ وُ زَ ] (ع اِ مرکب) ظاهراً معادل رئیس الوزراء: از دلم هیچکسی دست نیابد به بدی تا در او مدحت فرزند وزیرالوزراست. فرخی. بعد از آن وزیرالوزراء ابوغالب با سپاه از حضرت بیامد. (مجمل ا ...
[ وَ تَ ] (نف مرکب) وزیرتراشنده. کسی که در انتخاب وزیران دخالت دارد.
نمایندۀ یک دولت در پایتخت دولت دیگر؛ سفیر رتبۀ دوم.
فرهنگ فارسی عمید
[ اَ بُلْ وَ ] (اِخ) عمربن المطرف بن محمد العبدی الکاتب. او از مردم مرو و از موالی عبدالقیس بود و از این رو او را عبدی گفتندی. وی متقلد دیوان مشرق مهدی و هادی و رشید و کاتب منصور و مهدی ...
[ اَ بُلْ وَ ] (اِخ) محمدبن اعین. محدث است. او از ابن المبارک و نضربن محمد روایت کند.
[ اُ ] (اِخ) اوسیریس. خدای جهان زیرین. برطبق اسطورهٔ معروفی وی پسر کب (زمین) و نوت (آسمان) شوهر ایسیس و پدر هوروس بود. نام بزرگترین معبود مصریان قدیم است و کنایه بود از آفتاب و رود نیل که ...
[ دُ رَ / رِ ] (اِ مرکب) نوعی از برنج. (ناظم الاطباء) (از آنندراج).
[ شَ سِ وَ ] (اِخ) قهرمان نیکونهاد داستان «امیر ارسلان، مقابل قمر وزیر و در تداول به هر شخص خوش طینت اطلاق شود، در مقابل قمر وزیر. (فرهنگ فارسی معین).
ویژگی پرنده یا شارهای که سرعت آن در محدودۀ پایینی سرعت زیرصوتی از صفر تا 0/4 ماخ باشد [حملونقل هوایی]