[ هَ / هِ ] (ص نسبی) نزد کشتی گیران، کسی که هر روز هزار بار تخته شلنگ نماید. (غیاث) (آنندراج): ای که در هند جفا تیغ تو کاری باشد منصب تخته شلنگ تو هزاری باشد. میر نجات.
لغتنامه دهخدا
[ هَ / هِ زارْ یَ / یِ ] (اِ مرکب) یک هزارم. یک قسم از هزار قسم. از هزار یکی. (یادداشت به خط مؤلف): هزاریک زآن کاندر سرشت او هنر است نگار و نقش همانا که نیست در ارتنگ. فرخی. هزاریک زآن کام ...
[ دَهْ هَ / هِ ] (اِ مرکب) (اصطلاح نرد) ده هزار. (ناظم الاطباء) (جهانگیری) (از برهان) (از آنندراج). رجوع به ده هزار شود. || برای مبالغه و کثرت نیز در نظم و نثر به کار رود. رجوع به ترکیب د ...
[ عَ بْ با هَ ] (اِخ) دهی است از دهستان مرکزی بخش صفی آباد شهرستان سبزوار. واقع در ۱۲هزارگزی شمال خاوری صفی آباد و ۱۰هزارگزی خاور اتومبیل رو راه صفی آباد به بام. ناحیه ای است کوهستانی. هو ...
[ عَ / عِ نَ کِ هَ / هِ ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) نوعی از شیشه، که آن را عینک هزارنما نیز گویند. (از آنندراج). و رجوع به عینک هزارنما شود.
[ نُ رَ تُدْ دی نِ هَ رَ ] (اِخ) ابن ابوطاهر محمد، دومین از اتابکان هزار اسپی لرستان است. وی از ۶۰۰ تا ۶۵۰ هـ . ق. حکومت کرد. (از تاریخ الخلفا ص ۱۵۸). و نیز رجوع به تاریخ ادبیات در ایران دک ...
[ هَ / هِ دَهْ هَ / هِ ] (عدد مرکب، ص مرکب، اِ مرکب) (...عالم) هژده هزار نیز گویند. (لسان العجم). قدما معتقد بودند که هجده هزار عالم وجود دارد: «گفت بگوی در هجده هزار عالم آفریدگار یکی است ...
[ هَ هَ / هِ ] (اِ مرکب) از خلقت آدم تا ظهور حضرت خاتم الانبیاء را در اخبار اسلامی هفت هزار سال نوشته اند. (از حواشی وحید دستگردی بر هفت پیکر نظامی ص ۳۳): چون که پختم به دور هفت هزار دیگ ...
[ پَ هَ / هِ ] (عدد مرکب، اِ مرکب) رقمی که پس از چهار هزار و نهصد و نود و نه آید. خمس الف. خمسةآلاف.
[ پَ هَ ] (اِخ) نام دهستانی (روستا) در مازندران. (سفرنامهٔ مازندران و استراباد رابینو ص ۶۹ و ۱۲۵ و ۱۳۱ و ۱۶۰ و ۱۶۵) و آن واقع است به میان جنگل در حوالی ساری. (حبیب السیر چ طهران جزو ۲ از ج ...
چهار میلیون: از اندازۀ لشکر شهریار / کم آمد ز دینار چلصدهزار (فردوسی: لغتنامه: چلصدهزار).
فرهنگ فارسی عمید
[ خِ هِ جَ ] (اِخ) قصر هزارجریب از ابنیهٔ دورهٔ صفویه، واقع در باغ هزارجریب از باغهای مشهور آن عهد است. (از گزارشهای باستان شناسی صص ۲۰۴ - ۲۰۶).