[ یِ بِ خاص ص / یِ بِ ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) به اعتقاد شیعهٔ امامیهٔ اثناعشریه، آنکه از جانب امام عصر برای تمشیت امور مسلمانان و اقامت نماز جمعه و جماعت و اجرای حدود تعیین شود. نایب خاص ا ...
لغتنامه دهخدا
پهلوان دومی
فرهنگ واژههای سره
[ یِ بُلْ حُ مَ ] (ع ص مرکب، اِ مرکب) آنکه به نیابت از طرف حاکم شهری را اداره کند. نایب حاکم. رجوع به نایب شود. || بخشدار. (لغات فرهنگستان).
[ یِ بُسْ سَ طَ نَ ] (ع ص مرکب، اِ مرکب) آنکه به نیابت از طرف پادشاهی که به سن قانونی نرسیده و صغیر است امور سلطنت را تعهد کند.
[ یِ بُسْ سَ طَ نَ ] (اِخ) عباس میرزا، ملقب به نایب السلطنة پسر ارشد و ولی عهد فتحعلی شاه قاجار است. وی در زمان سلطنت پدر خویش در جنگ های متعدد سرداری سپاه ایران را به عهده داشت. به اتفاق م ...
[ یِ بُصْ صَ ] (اِخ) (حاجی...) زین العابدین رحمت علی شاه، معروف به حاجی میرزا کوچک نایب الصدر. رجوع به رحمت علی شاه شود.
[ یِ بُصْ صَ رِ اَ ] (اِخ) (آقا...) محمدرحیم. از عرفا و شعرای قرن سیزدهم است، دیوان غزلیات دارد. به سال ۱۲۸۵ هـ . ق. وفات کرده است. (از المآثر و الآثار).
[ یِ مَ ] (ص مرکب) جانشین. خلیفه. قائم مقام. (از ناظم الاطباء). رجوع به نائب مناب شود. نای بند. [ بَ ] (اِخ) از دهات دهستان تمیمی بخش کنگان شهرستان بوشهر است، در ۸۵ هزارگزی جنوب شرقی کنگا ...
[ یِ ] (ع ص) نائح. رجوع به نائح شود.
۱. آتش برافروخته. ۲. [مجاز] فتنۀ برپاشده. ۳. [مجاز] کینه و دشمنی.
فرهنگ فارسی عمید
[ ] (اِخ) نام یکی از قبایل اتراک است و پادشاهان ایشان را [ قوم نایمان را ] در قدیم الزمان نام کوشلوک خان بودی و معنی کوشلوک پادشاه عظیم و قوی باشد. (جامع التواریخ ج ۱): قبایل و اقوام مغول ...