(یِ) [ په. ] (اِ.)۱ - اصل، اساس.۲- واکسن.۳- مال، ثروت.۴- باعث.
فرهنگ فارسی معین
ماده
فرهنگ واژههای سره
۱. موجب؛ دلیل؛ باعث: ای مایهٴ درمان نفسی ننشینی / تا صورت حال دردمندان بینی (سعدی۲: ۷۳۴). ۲. اصل؛ بنیاد؛ پایه. ۳. [مجاز] مجموعۀ معلومات و دانش کسی. ۴. [مجاز] قدرت؛ توانایی: چو مایه ند ...
فرهنگ فارسی عمید
کیفیت ناشی از روابط بُنمایه با سایر اصوات در یک قطعۀ موسیقی [موسیقی]
واژههای مصوب فرهنگستان
[ یَ / یِ ] (اِ) بنیاد هرچیز را گویند. (برهان). اصل و مادهٔ هرچیز را گویند. (فرهنگ رشیدی) (از غیاث). اصل و ریشه و بنیاد و مصدر و اساس و جوهر. (ناظم الاطباء). پهلوی، ماتک (جوهر، مادهٔ اولی) ...
لغتنامه دهخدا
[ یَ / یِ ] (اِ) آنچه در شیر کنند تا بکلچد. آنچه شیر را بکلچاند. آنچه شیر را منعقد کند: مایهٔ شیر. مایهٔ پنیر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). چیزی است که برای ساختن پنیر یا ماست به شیر زنند ...
[ یَ / یِ ] (اِخ) به معنی مایون هم هست که گاوی بوده و فریدون را شیر می داد. (برهان). گاو ماده ای که فریدون را شیر می داد. (ناظم الاطباء). در شاهنامه این صورت نیامده، مصحف بر مایه MMM برمای ...
[ یَ / یِ بِ یَ / یِ ] (ق مرکب) رأس المال. فروختن چیزی به بهای خرید و بدون سود. مایه کاری. (فرهنگ لغات عامیانهٔ جمال زاده). و رجوع به مایه کاری شود.
(~.) (ص فا.)۱- ثروتمند، توانگر.۲- گروهی از سپاهیان که در پس لشکر جای دارند.۳- غلیظ، مؤثر.
[ یَ / یِ رَ تَ ] (مص مرکب) در تداول عامه، خرج کردن برای پیشرفت کاری: فلانی دویست تایی مایه رفت تا... (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). پول خرج کردن. در خرج غلتیدن برخلاف میل خود و از روی کره و ...
[ یَ / یِ زَ دَ ] (مص مرکب) اندکی از ماست ترش شده را در داخل شیر جوشیده کردن تا به ماست تبدیل گردد و یا پنیر مایه را داخل شیر کردن تا به پنیر تبدیل گردد. - امثال: مگر ماست به دهانت مایه زد ...
[ یَ / یِ تَ ] (مص مرکب) سرمایه ساختن. بضاعت فراهم کردن : چون وزیر از رهزنی مایه مساز خلق را تو برمیاور از نماز.مولوی. و رجوع به مایه کردن شود.