[ ] (معرب، اِ) شجرةالمران. || خرنوب را نیز گویند. || قونیون. قوانیون. مسحوقونیا. || زبدالبحر. (فهرست مخزن الادویه).
لغتنامه دهخدا
= قانون۱
فرهنگ فارسی عمید
[ قَ ] (ع اِ) جِ قانون. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء): نندیشم از ملوک و سلاطینش دیگر کنم رسوم و قوانینم.ناصرخسرو. رجوع به قانون شود.
چارچوب مسئولیتهایی که قانون برای آرشیوها تعیین کرده است [علوم کتابداری و اطلاعرسانی]
واژههای مصوب فرهنگستان
[ قَ هِ ] (ع ص، اِ) جِ قاهر. || جِ قاهرة. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || شیخ اشراق آنچه را که مشائیان عقل گفته اند نور قاهر نامیده است. کلمهٔ قواهر که جمع قاهر است بطور مطلق بر عقول ...
[ قَ ] (معرب، اِ) سیاهک. (برهان). گندم سنگ. رجوع به اَراقوا شود.
[ اِ نُ قَ ] (اِخ) ابوبکر بالسی صوفی. متوفی به سال ۶۵۸ هـ .ق .
[ اِ نُ اَقْ ] (ع ص مرکب) کثیرالکلام. پرگوی.
[ اِتْ تَ قو مِ غَ ضَ بِلْ حَ ] (ع جملهٔ فعلیهٔ امری) از خشم بردباران پرهیز کنید: بر آن منگر که دریا رام باشد بر آن بنگر که بی آرام باشد. (ویس و رامین). تو از بردباران بدل ترس دار که از ...
[ ] (اِ) بیونانی بروانیاست. (تحفهٔ حکیم مؤمن).
۱. (ادبی) در عروض، مختلف آوردن حرکات قوافی شعر مثل قافیۀ گِل با گُل، دَور با دُور، بَخت با دُخت، و طوس با فردوس، که یکی از عیوب قافیه است، مانندِ این بیت: هر وزیر و مفتی و شاعر که او طوسی ...
= قوت qut