[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن عکیم. رجوع به ابومعبد عبداللََّه شود.
لغتنامه دهخدا
[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن علی بن جارود النشابوری، مکنی به ابومحمد معروف به ابن الجارود. مجاور مکة و از حفاظ حدیث بود. او راست: المنتقی فی الاحکام. وی به سال ۳۰۷ هـ . ق. درگذشت. (از الاعل ...
[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن علی بن محمدبن سلیمان بن حمائل مشهور به ابن غانم. شاعر است و به حدیث اشتغال داشت. ولادت و وفات او به دمشق بود. ولایت دیوان انشاء دمشق یافت و با صلاح الدین صفدی مر ...
[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن علی بن مکتفی المعتضد معروف به المستکفی باللََّه. از خلفاء دولت عباسی عراق است. بعد از خلع المتقی باللََّه به سال ۳۳۳ هـ . ق. با او بیعت کردند و مدت یکسال و چهار ...
[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن عمربن خطاب العدوی. صحابی و از معززترین خانواده های قریش در جاهلیت بود. با پدر خود به مدینه هجرت کرد و در فتح مکه حاضر بود. مدت ۶ سال در اسلام فتوی داد پس از قتل ...
[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن عمربن محمد مشهور به الافیونی. از ادباء و شعراء عصر خود بود. مولد او طرابلس شام است و به مصر رفت و سپس به شام بازگشت و تا پایان عمر در دمشق سکونت جست. وی به سال ۱۱۵۴ ...
[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن عمروالنهدی. از اصحاب مختار ثقفی است. در جنگ صفین با علی (ع) حاضر بود و در جنگهای مختار حضور داشت و در جنگ مصعب بن زبیر در نزدیکی کوفه به سال ۶۷ هـ . ق. به قتل رسید ...
[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن عودةبن عبداللََّه صوفان بن عیسی القدومی. فقیه حنبلی و از مردم فلسطین است. از تألیفات اوست: المنهج الاحمد فی درهٔ المثالب التی تنمی لمذهب الامام احمد. بغیة النساک ...
[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن عوف، مکنی به ابومسلم. رجوع به ابومسلم خولانی تمیمی عبداللََّه شود.
[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن عیسی الاصفهانی ثم التبریزی مشهور به افندی. در حدود سال ۱۱۳۰ هـ . ق. به تبریز درگذشت. عالم امامی است. از تألیفات اوست: ریاض العلماء در چند مجلد که دو مجلد آن به خط ...
[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن قیس. رجوع به ابوخمیصه عبداللََّه بن قیس شود.
[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن قیس بن سلیم بن حضاربن حرب. رجوع به ابوموسی اشعری عبداللََّه بن قیس و الاعلام زرکلی شود.