[ بَ شَ ] (اِ) تابش و طراوت رخسار و آبرو. (برهان) (ناظم الاطباء) (از جهانگیری) (انجمن آرا). طراوت رخسار و آب روی. (از آنندراج). تابش روی باشد. (سروری). طراوت رخسار و آب رو. (رشیدی) (مؤید الف ...
لغتنامه دهخدا
(بِ شَ دَ) (مص م.) پاشیدن، ریختن.
فرهنگ فارسی معین
[ ] (ع اِ) بشنوقة. رجوع به بشنوقة شود.
[ بَ نَ ] (ص نسبی) طایفهٔ بزرگی از کردان که در نواحی جزیرهٔ ابن عمر ساکن باشند. رجوع به کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او ص ۱۸۵، ۱۹۰ و اللباب ص ۱۲۷ شود.
[ بَ / بِ / بُ نَ / نُ ] (اِ) رجوع به بشتک شود.
[ بَ شَ ] (اِخ) پشنگ. شیده. خال افراسیاب. رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص ۴۹ شود.
[ بِ شِ دَ / بِ دَ ] (مص) شنیدن. استماع کردن : تهمتن چو بشنید گفتار دیو برآورد چون شیر جنگی غریو.فردوسی. رجوع به شنیدن شود.
[ بَ ] (اِ) بشنیزه است که آنرا بوی مادران گویند. (برهان) (فرهنگ نظام). بومادران. (ناظم الاطباء). گیاهی است که در تداوی بکار برند و آنرا بوی مادران و بوماران گویند. (از مؤید الفضلاء). گیاهی ...
[ بُ غُ نَ / نِ ] (اِ) آن باشد که یک سر ریسمان را حلقه حلقه کرده گرهی بزنند و سر دیگر آن را از میان حلقه ها بگذرانند بر نهجی که بمجرد کشیدن ریسمان آن حلقه ها تنگ شود همچنان که بر سر دامها ...
[ بُ شِ ] (نف مرکب) بلورشناسنده. آنکه انواع بلور را بشناسد. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به بلور و بلورشناسی شود.
طنابی که یک سر آن به تاج لنگر و سر دیگر به بویۀ لنگر وصل است|||متـ . بند بویۀ لنگر [حملونقل دریایی]
واژههای مصوب فرهنگستان
[ بَ شِ ] (حامص مرکب) فن شناختن مفاصل. معرفةالمفاصل. مفصل شناسی . (فرهنگ فارسی معین).