[ شِ ] (مص مرخم، اِمص) اسم مصدر از شناختن. عرفان. معرفت. شناسایی. عرفه. علم. شناختن. (ناظم الاطباء). عرفه. (منتهی الارب): اندر شناخت راه حق تعالی. (منتخب قابوسنامه ص ۱۰). آنکه خود را شناخ ...
لغتنامه دهخدا
نوعی رواندرمانی مبتنی بر این نظر که مشکلات عاطفی و رفتاری یک فرد حاصل شیوههای غیرانطباقی یا تفکر نادرست و نگرشهای تحریفشدۀ او نسبت به خود و دیگران است [روانشناس ...
واژههای مصوب فرهنگستان
[ شِ تَ ] (ص لیاقت) لایق شناختن. درخور شناسایی.
[ شِ تَ / تِ ] (اِ) جِ شناخته. (ناظم الاطباء). ترجمهٔ معارف است. (یادداشت مؤلف). آشنایان.
اسم: شناز (دختر) (فارسی) (تلفظ: shanaz) (فارسی: شَناز) (انگلیسی: shanaz) معنی: لطیف و نازنین، شیناز، مرکب از شی ( شبنم ) +ناز
فرهنگ واژگان اسمها
[ شَ زِ ] (ع ص، اِ) جِ شَنْزَب. (ناظم الاطباء). رجوع به شنزب شود.
[ شِ ] (اِمص) اسم مصدر و مصدر دوم غیرمستعمل شناختن. (یادداشت مؤلف). رجوع به شناختن شود. || (نف مرخم) مخفف شناسنده. در کلمات مرکب بمعنی شناسنده آید. (فرهنگ فارسی معین). شناسنده و دریابنده ...
[ شِ کَ دَ ] (مص مرکب) آشنا کردن. معرفی کردن.
قطعۀ کوچکی از کاغذ یا مقوا یا کاغذ پوستی، با چسب یا بدون چسب، که از آن برای دریافت اطلاعات مربوط به خدمات پُستی، شامل نشانی و مُهرهای پرداخت و هزینههای پُستی، استفاده میکنند [مهن ...
[ شِ گَ دی دَ ] (مص مرکب) شناسا گشتن. شناختن. (فرهنگ فارسی معین).
[ شِ ] (اِمص) بیان و تفسیر و تعریف. || اشتهار. || اعلام. (ناظم الاطباء).
[ شِ دَ ] (مص) تعریف. شناسانیدن. آشنا کردن. (یادداشت مؤلف). شناختن فرمودن و شناسیدن کنانیدن. (ناظم الاطباء).