اسم: شادیفروز (دختر) (فارسی) (تلفظ: š.-foruz) (فارسی: شاديفروز) (انگلیسی: shad-foruz) معنی: ترکیب دو اسم شادی و فروز ( خوشحالی و تابش )، فروزنده نور شادی، زینت بخش شادی و شادمانی، شاد ...
فرهنگ واژگان اسمها
اسم: شادیفروغ (دختر) (فارسی، عربی) (تلفظ: š.-foruq) (فارسی: شاديفروغ) (انگلیسی: shad-forugh) معنی: ترکیب دو اسم شادی و فروغ ( خوشحالی و روشنایی )، نور و روشنی شادی، پرتو شادی و شادمان ...
اسم: شادیناز (دختر) (فارسی) (تلفظ: š.-nāz) (فارسی: شاديناز) (انگلیسی: shad-naz) معنی: شادیِ قشنگ و زیبا، ( شادی، ناز = ( در گفتگو ) قشنگ و زیبا، ( در قدیم ) متناسب و موزون )، شادیِ متناسب و ...
اسم: شادیه (دختر) (فارسی) (تلفظ: šādiye) (فارسی: شاديه) (انگلیسی: shadiye) معنی: منسوب به شادی، جشن، خوشحالی، سرور، ( شادی، ه ( پسوند نسبت ) )
[ غِ ] (اِخ) نام باغی در نیشابور که محلتی از آن شهر نیز بدین نام خوانده میشده است : امیر به نشابور رسید و بیست و هفتم ماه بباغ شادیاخ فرود آمد. (تاریخ بیهقی ص ۶۰۷). و رجوع به شادیاخ و نیز ...
لغتنامه دهخدا
[ خَ ] (اِخ) دهی است از بخش هشت آب شهرستان زابل. واقع در ۲هزارگزی باختری بنجار و دوهزارگزی راه مارو زابل به افضل آباد. این ناحیه در جلگه واقع با آب و هوای گرم و ۲۹۵ تن سکنهٔ فارسی و بلوچی ز ...
تیرهای از راستۀ چنارسانان، به شکل درخت یا درختچه، دارای گلهای کوچک تکجنسی منظم [زیستشناسی - علوم گیاهی]
واژههای مصوب فرهنگستان
[ عَ ] (اِخ) دهی است از دهستان تبادکان، بخش حومهٔ شهرستان مشهد. واقع در ۶۹هزارگزی شمال مشهد. ناحیه ای است جلگه و دارای آب و هوای معتدل و ۱۷ تن سکنه. آب آن از رودخانه تأمین می شود. محصول آ ...
[ چَ / چِ مِ ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) چشمی که از شوق و آرزوی خبری در پریدن باشد. (آنندراج): مگر می آید امشب گلعذارم که همچون چشم شادی بیقرارم. مفید بلخی(از آنندراج). چه نکو دمی که آیی ب ...
[ گُ ] (حامص مرکب) در تداول عامه، فراخ کونی. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به مدخل قبل شود. || کنایه است از تنبلی. کاهلی. (فرهنگ فارسی معین). بیکارگی. (فرهنگ لغات عامیانهٔ جمالزاده).
[ گی وَ / وِ گُ ] (حامص مرکب) تنبلی و کاهلی. (یادداشت مؤلف). گل گیوه گشادی.