[ سُ مَ / مِ یِ سُ لَ / لِ ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) سرمهٔ سلیمانی. سرمه ای که چون به چشم کشند مخفیات عالم عیناً و عیاناً معاینه کنند. (از آنندراج): به گوش وهم زند نغمه های داودی به چشم عق ...
لغتنامه دهخدا
[ سُ سَ ] (اِخ) از پادشاهان عثمانی که از ۱۵۱۲ تا ۱۵۲۰ م. سلطنت کرده، و مدت سلطنت وی ۸ سال و ۸ ماه و ۸ روز بوده است. وی در سال ۹۲۶ هـ . ق. و ۱۵۲۰ م. درگذشت و جانشین وی سلطان سلیمان شد. رجو ...
[ سُ سُ لَ ] (اِخ) فرزند سلطان سلیم که در سال ۹۲۶ هـ . ق. به تخت سلطنت رسید: بداده زمان ملکت کامرانی بکاوس عهد و سلیمان ثانی.؟ وی جنگهای متعدد با ایرانیان کرده است. رجوع به تاریخ ادبیات اد ...
[ سَ ] (اِخ) دهی از بخش زابلی شهرستان سراوان. دارای ۲۵ تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۸).
[ سُ لَ ] (اِخ) یکی از متنفذان خراسان بنام سیدمحمد که خود را خواهرزادهٔ شاه سلطان حسین صفوی میدانست در حدود سال ۱۱۶۲ هـ . ق. در مشهد به مخالفت با شاهرخ افشار نوادهٔ نادرشاه برخاست و او را ک ...
[ سُ لَ نِ صَ فَ وی ] (اِخ) از سلسلهٔ صفویان و پسرشاه عباس ثانی است که پس از مرگ پدر بتخت نشست. رجوع به سلیمان صفوی و صفویه شود.
[ عَ یِ سُ لَ ] (اِخ) ابن عثمان بن علی بن سلیمان سلیمانی اربلی. ملقب به امین الدین. صوفی و شاعر بود و در سال ۶۷۰ هـ . ق. درگذشت. او را قصیده ای است که هر بیت آن شامل نوعی از صنایع بدیعی ا ...
[ غَ زْ وَ یِ بَ سُ لَ ] (اِخ) رجوع به بنی سلیم شود.
[ فَ سُ لَ ] (اِخ) دهی است از بخش حومهٔ شهرستان سنندج، دارای ۱۷۰ تن سکنه. آب آن از رودخانهٔ گاورود و محصول عمده اش غله، توتون و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۵).
[ سِ سُ لَ ] (اِخ) ابن عبیداللََّه بن وهب وزیر المکتفی باللََّه خلیفهٔ عباسی بود. (حبیب السیر چ خیام ج ۲ ص ۲۸۷ و ۳۵۰).
[ چَ / چِ یِ سُ لَ ] (اِخ) قالیچهٔ سلیمانی. بساط سلیمانی که تخت آن حضرت را بر آن میگسترده اند و باد آن را برداشته میبرد. (آنندراج): پیچیده پا بدامان گشتیم عالمی را قالیچهٔ سلیمان دامان ماس ...
[ قَ عَ سَ ] (اِخ) دهی است از دهستان کیار بخش بروجن شهرستان شهر کرد، واقع در ۲۸هزارگزی باختر بروجن و ۳هزارگزی راه بروجن به شلمراز. موقع جغرافیائی آن دامنه کوه و هوای آن معتدل است. سکنهٔ آن ...