← روغن حلپذیر [مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ]
واژههای مصوب فرهنگستان
رگهای کوچک در یک درزه [زمینشناسی]
[ زِ ] (اِخ) دهی از بخش طیبات شهرستان مشهد. دارای ۲۳۱ تن سکنه. آب آن از قنات و محصول عمدهٔ آنجا غلات، بنشن، زیره و صنایع دستی آنجا قالیچه و کرباس بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۹).
لغتنامه دهخدا
(زِ)(حامص.) ظریف کاری، دقیق - کاری.
فرهنگ فارسی معین
[ زَ / زِ خَ ] (اِ مرکب) خط ریزه و باریک. مقابل خط جلی. (ناظم الاطباء).
[ زَ / زِ خوا / خا ] (حامص مرکب) ادای سخن باریک و آهسته. زمزمه. (از ناظم الاطباء). || آواز پیچیده کشیدن از نغمات که آن را تحریر گویند و به هندی کهر خوانند. (از غیاث اللغات) (از آنندراج): ...
[ زَ / زِ خوَرْ / خُرْ ] (نف مرکب) کسی که ته سفره و چیزهای دورافگندنی را می خورد. (ناظم الاطباء). ریزه خوار. که ریزه ها و خرده های غذای پس ماندهٔ کسی را بخورد: عنقاست مور ریزه خور سفرهٔ سخ ...
[ زَ / زِ زَ / زِ ] (ص مرکب، ق مرکب) پاره پاره. ذره ذره. پارچه پارچه. (ناظم الاطباء). هسیس. (منتهی الارب): ریزه ریزه صدق هرروزه چرا جمع می ناید در این انبار ما.مولوی. چو گربه درنربایم ز دس ...
[ زِ وَ ] (اِخ) دهی از بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان. دارای ۱۱۵ تن سکنه. آب آن از سراب نیلوفر تأمین می شود. محصول عمدهٔ آنجا غلات و حبوب و برنج و چغندرقند و راه آن ماشین رو است. (از فرهنگ جغ ...
[ زَ / زِ ] (نف مرکب) که قطعات خرد چیزی را بچیند و بردارد. ریزه خوار. (یادداشت مؤلف): جرعه خوار ساغر فکر بلند از تشنگی ریزه چین سفرهٔ راز منند از ناشتا.خاقانی. رومیان هندوان پیشهٔ او چینی ...
(زِ) (اِ.) جامه.
[ زَ زَ / زِ کَ دَ ] (مص مرکب) زبان تر کردن. زبان آوردن. (آنندراج): زبان تازه کردن به اقرار تو برانگیختن علت از کارتو.نظامی.